آنچه در نقد سینما گذشت؛
سینمای ایران در زمینه بازیگر فقر جدی دارد
به گزارش فیفا1 شانزدهمین قسمت از فصل جدید برنامه نقد سینما جمعه شب علاوه بر نقد و بررسی فیلم سینمایی روزهای نارنجی مبحث فرایند ورود بازیگران به سینمای ایران را مورد واكاوی قرار داد.
به گزارش فیفا1 به نقل از روابط عمومی برنامه تلویزیونی «نقد سینما»، شانزدهمین قسمت از فصل جدید برنامه «نقد سینما» جمعه شب ۲ آبان ماه روی آنتن شبکه پنج رفت. در این قسمت از برنامه علاوه بر نقد و بررسی فیلم سینمایی «روزهای نارنجی» مبحث فرایند ورود بازیگران به سینمای ایران مورد واکاوی و صدمه شناسی قرار گرفت.
در بخش نخست برنامه امیررضا مافی میزبان علی فرهمند و آرش خوشخو منتقدان سینما بود تا درباره «روزهای نارنجی» به کارگردانی آرش لاهوتی به گفتگو بنشینند.
آرش خوشخو در ابتدای صحبت خود اظهار داشت: من «روزهای نارنجی» را در روزهای جشنواره فجر ندیده بودم، چون آن زمان دوستان منتقد موضع منفی نسبت به آن داشتند و تقلیلش داده بودند. بنا بر این این دفعه هم با انتظار کم به تماشای آن نشستم، آنرا تا آخر دیدم و اتفاقاً به نظرم فیلم بدی نبود. نکته ای که فیلم دارد و تبدیل به یک سنت در سینمای اجتماعی ما شده، این است که بازهم فیلم راوی شکست و رنج است. یعنی حتی ما می خواهیم درباره زنی شجاع که دارد در دنیای مردانه مبارزه می کند داستان بگوییم، بازهم به سمت سویه های تعهد اجتماعی و مستندگرایی می رویم و دست روی چیزهایی می گذاریم که می شد پاکشان نماییم.
وی افزود: تصور کنید همین سوژه را به یک کارگردان آمریکایی می دادند، حاصلش می شد یک فیلم پرشور و پرانرژی و جذاب اما «روزهای نارنجی» یک فیلم خموده است. رخوت به مخاطب می دهد. بخشی از این رخوت و خمودگی را می توانند بگویند به سبب واقعیت موجود است اما من دلم می خواهد فیلمسازان این حجم از واقع گرایی را کنار بگذارند و کمی رویاپردازی کنند. کاش اصلاً به ما دروغ بگویند. چه اشکالی دارد؟ سینما یک دروغ خوشایند است. این حس از اصرار به پایبندی به واقعیت باعث شده است فیلم اثری خسته، رخوت آلود و خموده باشد.
علی فرهمند: «روزهای نارنجی» فیلم بدی نیست. یک فیلم معمولی است که این معمولی بودن به نظرم از «بد بودن» بدتر است. فیلم مثل بسیاری از فیلم های دیگر سینمای ایران باری به هر جهت است و اگر یک فرد آشنا به اصول فیلمنامه نویسی فیلمنامه آنرا بخواند هم متوجه می شود هیچ گونه وجوه جذابی به لحاظ داستانی در آن نیست علی فرهمند هم در ادامه با تأیید نظرات آرش خوشخو تاکید کرد: به نظر من هم «روزهای نارنجی» فیلم بدی نیست. یک فیلم معمولی است که این معمولی بودن به نظرم از «بد بودن» بدتر است. فیلم مثل بسیاری از فیلم های دیگر سینمای ایران باری به هر جهت است و اگر یک فرد آشنا به اصول فیلمنامه نویسی فیلمنامه آنرا بخواند هم متوجه می شود هیچ گونه وجوه جذابی به لحاظ داستانی در آن نیست. همه چیز کاملاً معمولی است.
وی اضافه کرد: معمولاً در این مدل فیلم ها وجوهی همچون جذابیت بازیگران دستاویز قرار می گیرد اما در «روزهای نارنجی» می ّبینیم حتی اینگونه هم نیست و حضور بازیگری مانند هدیه تهرانی هم گویی خیلی نسبتی با آنچه از این بازیگر در سینما می شناسیم، ندارد. از همین منظر هم ما باز با فیلمی معمولی و به تبع رخوت انگیز مواجه هستیم.
این منتقد سینما با تاکید بر اینکه «روزهای نارنجی» فیلم بسیار کندی است، افزود: برخی دوستان در نقد این فیلم، آنرا فیلمی شریف توصیف کرده اند که من اساساً با این واژه مشکل دارم! هر فیلمی که مقرر است نفروشد، جذاب نباشد و مخاطب را خسته کند آیا شریف است؟ اتفاقاً فیلم، فیلم عصبی کننده ای است. چون داستانش به شکلی است که می توانست یک فیلم پرشور باشد اما اینگونه نیست و تحملش تا آخر خیلی مشکل است.
خوشخو در این بخش اظهار داشت: سینمای ما گرفتار یک واقع گرایی انتقادی شدید شده است. متوجه این اندازه از اصرار در واقع گرایی برای به تصویر درآوردن رنج و درد این کاراکترها نمی شوند. ما که می دانیم این ها بازیگرند. چه ضرورتی است بازیگری را به واقعیت تقلیل دهیم؟ اتفاقاً جایی که به درام می رسیم و نیاز به فرصت بیشتری برای روایت هست، مثل جایی که مقرر است متوجه شویم همسر کاراکتر اصلی در جاهایی کمک های هم می کرده است، ناگهان همه چیز مینی مال می شود! مخاطب با یک نگاه، باید همه چیز را متوجه شود!
امیررضا مافی در ادامه بحث آرش خوشخو اظهار داشت: تبدیل داستان به ناداستان، بخشی از سینمای ما را تبدیل به سینمایی کرده است که به نظر روده درازی در آن وجود دارد، زیادی حرف می زند و قصه ای هم تعریف نمی کند! یک ماجرای بسیارساده را که برای یک زن رخ داده است، دستمایه یک فیلم بلند سینمایی کرده ایم که نه لحظاتی دارد که بخواهد موضع روشنفکری بگیرد و نه سویه های نقد اجتماعی تندوتیزی دارد. این همان استفاده از یک ناداستان برای یک فیلم سینمایی است.
وی اضافه کرد: سوال من این است که برای چنین فیلمی چرا باید سراغ بازیگران مشهور مثل هدیه تهرانی و علی مصفا برویم؟ چرا اینقدر برای آن هزینه می کنید؟ در صورتیکه مخاطب نمی تواند با فیلم همراه شود و خسته می شود.
فرهمند هم در امتداد اشاره مافی به «ناداستان» اظهار داشت: اتفاقاً ساخت «نانفیکشن (ناداستان)» در سینما کار دشواری است. ما مثال های اندکی داریم که یک ناداستان تبدیل به یک بیان سینمایی موفق شده باشد. نمونه هایی مثل «مانیبال» را داریم اما بنظر می رسد اتفاقاً «روزهای نارنجی» برپایه یک ایده و پیرنگ داستانی اساسی شکل گرفته است و ایده پرآب و تابی درباره زنی دارد که ۱۰ روز فرصت دارد تا کاری را به سرانجام برساند. اینکه چطور از دل این ایده وارد یکسری خرده پیرنگ ها شده و بعد هم همه چیز را رها می کند، عجیب است. در انتها هم به صورت ناگهانی گویی همه چیز جمع می شود!
خوشخو در بخش دیگری از نقد خود بر فیلم «روزهای نارنجی» اظهار داشت: این فیلم به نظر سوژه خوبی دارد و مشخصاً درباره سازوکار چیدن مرکبات در شمال، شناختی نداشتم و برایم تازگی داشت. از منظر نقد اجتماعی هم نگاه فیلم به حقوق بانوان در جامعه مردانه هم قابل تأمل است، اما آنچه فیلم کم دارد «درام» است. این سبک از واقع گرایی سال هاست که تبدیل به فرمولی پیش پاافتاده شده است.
امیررضا مافی: سینمای امروز ما خیلی شبیه به سینمای اروپا قبل از آغاز دهه ۶۰ میلادی است. سینمایی خموده، نالان و ناامید که اتفاقاً در شرایطی چنین وضعی پیدا کرده است که ما به شدت نیازمند امید هستیم. «روایت شکست» به نظرم روایتی واقعی نیست، بازتاب دهنده ادراک این فیلمسازان از واقعیت بیرونی است وی افزود: عباس کیارستمی و اصغر فرهادی بزرگان واقع گرایی در سینمای ایران محسوب می شوند اما کارشان را در سطح دیگری پیش می برند. کیارستمی در همان فضای واقع گرا، عجیب ترین داستان ها ممکن را انتخاب می کند و یا اصغر فرهادی از همان ابتدا یک معما در داستانش می گذارد و آنرا پروبال می دهد تا به آخر برسیم. «روزهای نارنجی» اما همان معما را هم در انتهای فیلم مطرح می کند.
خوشخو در ادامه بازی هدیه تهرانی در فیلم را بی نقص و نقطه قوت اصلی «روزهای نارنجی» توصیف کرد که یک سروگردن از کل فیلم بالاتر است.
خوشخو در بخش دیگری صحبت های خود به سابقه موفق آرش لاهوتی در عرصه مستندسازی و صدمه ای که این نگاه او به فیلم زده است، اشاره نمود و اظهار داشت: محمد کارت هم پیشتر مستندساز بود اما در فیلم «شنای پروانه» شاهد جوشش درام هستیم.
این منتقد سینما در ادامه بار دیگر به علاقه سینماگران به روایت شکست اشاره نمود و این سوال را بیان کرد که آیا این نگاه ریشه در نگاه طبقه متوسط امروز به زندگی دارد؟
مافی در پاسخ اظهار داشت: سینمای امروز ما خیلی شبیه به سینمای اروپا قبل از آغاز دهه ۶۰ میلادی است. سینمایی خموده، نالان و ناامید که اتفاقاً در شرایطی چنین وضعی پیدا کرده است که ما به شدت نیازمند امید هستیم. «روایت شکست» به نظرم روایتی واقعی نیست، بازتاب دهنده ادراک این فیلمسازان از واقعیت بیرونی است. ما عادت کرده ایم مدام از لحظات سخت و تلخ صحبت نماییم اما سینمای آمریکا هنوز به دنبال روایت «رویای آمریکایی» است. ما «رویای ایرانی» در سینمای مان نداریم.
این منتقد سینما در ادامه ضمن اشاره به ضعف سینماگران ایران در قهرمان پردازی و یا حتی روایت مستقیم زندگی قهرمانان واقعی در سینما، تاکید کرد: ما حتی اسطوره ای در تاریخ خود داریم به نام غلامرضا تختی که وقتی سینمای مان سراغش می رود، حاصلش یک فیلم ضدقهرمان می شود. این را فارغ از نکات مثبت فیلم بهرام توکلی می گویم.
خوشخو خود هم در پاسخ به سوالی که طرح کرده بود، تاکید کرد: شخصاً معتقدم نگاه طبقه متوسط امروز به جهان اطرافش همینگونه است. کاری هم نمی توان کرد مگر اینکه کار پیچیده ای برای تعریف «رویای ایرانی» دنبال نماییم.
بازیگری در سینما؛ کشف یا اتفاق؟
«بازیگری در سینمای ایران» عنوان پرونده ویژه برنامه شب گذشته «نقد سینما» بود. امیررضا مافی در این بخش میزبان بهروز افخی و آرش خوشخو بود تا درباره شرایط بازیگری در سینمای ایران گفتگو کنند.
مافی در مقدمه این بحث با طرح این مساله «که این روزها بازیگر جوان خیلی کم در سینمای ایران می بینیم و آنها هم که وارد می شوند، خیلی زود ستاره بخت شان افول می کند» درباره چرایی این ماجرا پرسید که بهروز افخمی در پاسخ اظهار داشت: تا جایی که من به خاطر دارم همواره سینمای ایران با این معضل مواجه بوده است. بیشتر از ۳۰ سال پیش که من فیلم «عروس» را می خواستم، بسازم، برای بازیگر مرد اولش که فکر می کردم حتما باید یک بازیگر ۲۵ یا ۲۶ ساله باشد، هیچ چهره شناخته شده ای وجود نداشت. برای بازیگر دختر داستان که حدود ۱۸ ساله بود هم هیچ بازیگر شناخته شده ای نداشتیم که مثلاً بتوان روی درج اسمش بر پوستر فیلم حساب باز نماییم. بنا بر این رفتم سراغ چهره هایی که تقریباً هیچ سابقه ای نداشتند.
آرش خوشخو: در زمینه بازیگران مرد وضع امروز سینمای ایران چندان بد نیست. نوید محمدزاده را داریم، امیر جدیدی، صابر ابر، هومن سیدی، بابک حمیدیان و… را داریم که البته همه سن ۳۰ سال و حتی ۴۰ سال را رد کرده اند. اما در حوزه بازیگران زن فکر می کنم در مضیقه جدی تری هستیم وی ادامه داد: در دوره ای به واسطه برخی گشایش ها، گروهی از جوانان بدون آنکه شایستگی لازم را هم داشته باشند وارد عرصه بازیگری شدند که خیلی زود هم فراموش شدند. واقعیت این است که وقتی اقتصاد سینما کوچک است، نمی تواند روی استعدادهای جوان سرمایه گذاری کند. استعدادهایی که بتوان از بچگی آنها را کشف و تربیت کرد. در کشوری مثل آمریکا ما بازیگرانی داریم که در سن ۳۰ سالگی، حدود ۲۰ سال سابقه کار دارند. از این منظر، این معضل یک مسئله اساسی در سینمای ماست.
آرش خوشخو بحث خود دراین زمینه را با تفکیک بازیگران زن و مرد سینما شروع کرد و اظهار داشت: در زمینه بازیگران مرد وضع امروز سینمای ایران چندان بد نیست. نوید محمدزاده را داریم، امیر جدیدی، صابر ابر، هومن سیدی، بابک حمیدیان و… را داریم که البته همه سن ۳۰ سال و حتی ۴۰ سال را رد کرده اند. اما در حوزه بازیگران زن فکر می کنم در مضیقه جدی تری هستیم. در مقطعی که آقای افخمی اشاره کردند، پس از نیکی کریمی شاهد ورود بازیگرانی مثل ماهایا پطروسیان، لیلا حاتمی و هدیه تهران به عرصه بودیم و موجی از بازیگران خوب وارد سینما شدند.
وی افزود: امروز در دهه ۹۰ بازیگرانی که وارد شدند هستی مهدوی و ماهور الوند چهره های موفقی هستند و پس از آن به چهره هایی مانند ریحانه پارسا و ترلان پروانه می رسیم که نمی گویم بازیگران بدی هستند اما اگر با نسل های قبلی شان مقایسه نماییم، احساس یک افت می نماییم. در دهه های گذشته ما ترانه علیدوستی، باران کوثری، پگاه آهنگرانی و نگار جواهریان را داشته ایم که تقریباً هم نسل هم بوده اند.
خوشخو مطرح کرد: در زمینه ورود بازیگران زن به سینما اتفاقی رخ داده که یا تقصیر فضای مجازی است، یا بعد صنعتی سینمای ما به بن بست برخورد کرده و توان اقتصادی کشف و ریسک روی بازیگران جدید را از دست داده است. همه این عوامل می تواند در این شرایط دخیل باشد.
مافی در ادامه از افخمی پرسید «در تولید فیلم معرفی بازیگر جوان به صرفه تر است یا استفاده از چهره های شناخته شده» که افخمی در پاسخ اظهار داشت: اساسا اگر ما بازیگران باتجربه ای داشتیم که مثلاً در فیلم «عروس» می توانستیم نقش ها را به آنها بسپاریم، از همان ها استفاده می کردیم. صلاحدید سرمایه گذار هم معمولاً در استفاده از بازیگر شناخته شده است. اما آن زمان نبود. برای فیلم «عروس» برخی بیژن امکانیان را معرفی می کردند و اما سن وی در آن مقطع از ۳۰ سال هم گذشته بود و آنچه در فیلم از قهرمان داستان انتظار داشتیم را اگر مردی با این سن و سال انجام می داد مخاطب از او متنفر می شد!
وی تاکید کرد: در آن مقطع واقعاً اقتضای داستان اجازه استفاده از بازیگران مطرح را نمی داد و اینگونه نبود که بخواهم خودم را بعنوان یک کشف کننده بازیگران تازه مطرح کنم.
آرش خوشخو در ادامه بحث خود بعنوان نمونه به بازی لیلا حاتمی در ۲ فیلم «لیلا» و «رگ خواب» آن هم با فاصله ۲ سال از یکدیگر اشاره نمود و اظهار داشت: این بازیگر ۲۰ سال از روزی که نقش یک دختر جوان در آستانه ازدواج را بازی کرده، گذشته است اما در سینمای ایران هنوز باید نقش یک دختر جوان بیست و چند ساله را ایفا کند. این مساله درباره بازیگران زن بسیار شدید می باشد.
بهروز افخمی: وقتی بازار سینما آنقدر کوچک است که به دنبال ساخت فیلم های ارزان هستیم و دولت هم حمایت های خویش را به صورت کامل برداشته است، اساساً فرصتی برای کشف بازیگر وجود ندارد. در شرایطی که با ۵ یا ۶ میلیون تومان یک فیلم در سینما ساخته می شد، «عروس» را با ۱۲ میلیون و ۷۰۰ هزارتومان، آن هم بدون بازیگر معروف ساختیم. دلیل این هزینه همین طولانی شدن فرایند تولید بود این منتقد اضافه کرد: نکته دیگر درباره بازیگران سینمای ایران دیر وارد شدنشان به عرصه بازیگری است. بازیگران توانمندی چون خسرو شکیبایی و یا عزت الله انتظامی در صورتیکه ۴۰ سالگی را رد کرده بودند در سینما ظاهر شدند و درخشیدند. بنا بر این در دهه ۶۰ تقریباً بازیگر مرد جوان مطرح نداشتیم. بعدها در تلویزیون مثلاً سریال «در پناه تو» پخش گردید که تعدادی بازیگر جوان معرفی نمود و بعدها فیلم «ضیافت» مسعود کیمیایی دروازه ورود همین بازیگران جوان به سینما شد و تا امروز هم حضور این بازیگران ادامه داشته است.
بهروز افخمی در ادامه ضمن تاکید بر نقش حمایت های دولتی در شکل گیری جریان ورود بازیگر به سینمای ایران در دهه ۶۰، به مرور تجربیات خود در زمینه انتخاب بازیگر برای بعضی از آثار خود در آن مقطع پرداخت.
این کارگردان سینما تاکید کرد: وقتی بازار سینما آنقدر کوچک است که به دنبال ساخت فیلم های ارزان هستیم و دولت هم حمایت های خویش را به صورت کامل برداشته است، اساساً فرصتی برای کشف بازیگر وجود ندارد. در شرایطی که با ۵ یا ۶ میلیون تومان یک فیلم در سینما ساخته می شد، «عروس» را با ۱۲ میلیون و ۷۰۰ هزارتومان، آن هم بدون بازیگر معروف ساختیم. دلیل این هزینه همین طولانی شدن فرایند تولید بود که برای آماده سازی بازیگران نیاز بود. فیلمبرداری هم به سبب حرفه ای نبودن بازیگران طولانی تر شد. به همین علل فیلم ۲ برابر یک فیلم معمولی هزینه داشت.
در بخش دیگر این گفتگو امیررضا مافی بر نداشتن بازیگر در سنین غیرازجوانی هم اشاره نمود که خوشخو در این زمینه اظهار داشت: یکی از اتفاقاتی که در سینمای ایران رایج است، مسئله گریم است. آنقدر گریم در سینمای ایران مهم شده که فکر می کنند اگر یک بازیگر ۱۵ ساله را بتوانند ۳۵ ساله کنند، چه هنری است! در صورتیکه هر آدم غیرحرفه ای هم متوجه نقش گریم می شود و این گریم سبب فاصله مخاطب با فیلم می شود. در سینمای جهان فعلی گریم در فیلم های مارولی و تاریخی کارکرد دارد و در سینمای عادی به سبک مبالغه آمیزی که در سینمای ایران باب شده است، کارکرد ندارد. این اتفاق یکی از دلایلی است که سینمای ایران احساس می کند به بازیگر در سنین مختلف نیازی ندارد.
افخمی در بخش دیگری از گفتگو به تاثیر کرونا بر شرایط سینما اشاره نمود و با تاکید بر کهنه شدن بعضی از مباحث فنی در رابطه با فیلمسازی ابراز امیدواری کرد در دوران بعد از کرونا شاهد یک احیا و بازسازی در بخش هایی از فرایند فیلمسازی باشیم.
وی در امتداد بحث برنامه هم تاکید کرد: بعد از دوران کرونا دیگر استفاده از بازیگر در سنی غیر از سن خودش خنده دار خواهد بود و به نظرم سینمای تصنعی مورد اقبال طبقه متوسط که این سال ها در سینمای ایران هم باب شده است، دیگر نمی تواند به شکل سابق بازگردد.
مرور مصداقی ظهور و اوج گیری برخی ستاره ها در سینما و افول و فراموشی بعضی از آنان، بخش دیگری از مباحث آرش خوشخو بود.
«چسبندگی یک نقش به یک بازیگر» از دیگر سرفصل هایی بود که بهروز افخمی نکاتی را درباره آن طرح کرد و در ادامه در پاسخ به آرش خوشخو درباره انتخاب بهترین بازیگر سینمای جهان الک گینس و جودی فاستر را انتخاب نمود و در بین بازیگران سینمای ایران هم از نوید محمدزاده نام برد.
آرش خوشخو خود هم از میان بازیگران محبوب خود در سینمای جهان از هنری فوندا، پول نیومن و آنتونی هاپکینز نام برد.
«تدوین» یعنی «همه فیلمسازی»
اهمیت تدوین در سینما، مبحث گفتگوی امیررضا مافی و بهروز افخمی در بخش پایانی برنامه «نقد سینما» شب گذشته بود. افخمی در ابتدا با اشاره به سفارش جان فورد به تدوینگر فیلم هایش که می گوید «برو به اتاق تدوین و آنجا باش، چون فیلمسازی را آنجا یاد می گیرند.» اظهار داشت: دوره ای که دانشگاه می رفتیم ۲ دوره فارسی نویسی با نادر ابراهیمی داشتیم که ویراستاری به ما یاد می داد. در زبان انگلیسی هم به ویراستاری می گویند «ادیت» و هم به تدوین فیلم. نادر ابراهیمی برای آموزش ویراستاری از نقطه گذاری آغاز کرد و اینکه بدانیم کجا جمله باید تمام شود. همین نقطه و مکث کوتاه در یک جمله، شروع تدوین است.
وی در ادامه با اشاره به برخی اصول ویراستاری در نوشتار، به شباهت آن با تدوین فیلم اشاره نمود و اظهار داشت: در سینمای ایران وضع مان نسبت به ادبیات بهتر است. در ایران شاهد نویسنده هایی هستیم که فکر می کنند آنچه می نویسند شاهکار است و اگر ناشری به آنها بگوید نوشته ات احتیاج به ویراستاری و بازنویسی دارد، نمی پذیرند. در سینما اما این اصل کم و بیش پذیرفته شده است که برخی تدوین گران هستند که حق دارند فیلم را کوتاه و یا حتی برخی سکانس ها را جابه جا کنند.
افخمی در ادامه ضمن اشاره به نقش تدوین گر در خوب شدن نتیجه نهایی یک فیلم بد، این امر را در سینمای دیجیتال پررنگ تر از قبل دانست و نکاتی را درباره امکان فنی دخل و تصرف تدوین گر در سینمای دیجیتال در قاب بندی تصاویر ضبط شده بیان نمود.
بهروز افخمی در بخش دیگری از این گفتگو با اشاره به این اصل که در سینما «تدوین یعنی همه چیز» افزود: تاکید فیلمسازی مانند جان فورد روی این اصل به این معناست که تا زمانی که تدوین را یاد نگرفته ای هنوز سینما را یاد نگرفته ای.
مافی و افخمی در ادامه به صورت مصداقی درباره برخی فیلم های تاریخ سینما و اهمیت تدوین در ساختار روایی آنها صحبت کردند.
برنامه «نقد سینما» به تهیه کنندگی یوسف بچاری جمعه شب ها ساعت ۲۲ از شبکه پنج سیما پخش می شود.
منبع: fifa1.ir
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب